معنی تکیه آوردن - جستجوی لغت در جدول جو

تکیه آوردن(اِ کَ دَ)

لغت نامه دهخدا

حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، غدر کردن، شید آوردن، ترفند کردن، حقّه زدن، نیرنگ ساختن، گربه شانه کردن، تبندیدن، مکر کردن، دستان آوردن، اورندیدن، فریفتن، تنبل ساختن، نارو زدن، گول زدن، پشت هم اندازی کردن، سالوسی کردن، غدر اندیشیدن، خدعه کردن، غدر داشتن، چپ رفتن، مکایدت کردن

حیلِه کردن، فَریب دادن، کَلَک زدن، غَدر کَردَن، شَید آوَردَن، تَرفَند کَردَن، حُقِّه زَدَن، نِیرَنگ ساختَن، گُربِه شانِه کَردَن، تَبَندیدَن، مَکر کَردَن، دَستان آوَردَن، اَورَندیدَن، فَریفتَن، تُنبُل ساختَن، نارُو زَدَن، گول زَدَن، پُشتِ هَم اَندازی کَردَن، سالوسی کَردَن، غَدر اَندیشیدَن، خُدعِه کَردَن، غَدر داشتَن، چَپ رَفتَن، مُکایِدَت کَردَن

فرهنگ فارسی عمید

پیه آوردن

کنایه از چاق شدن، انباشته شدن چربی در عضوی از بدن

فرهنگ فارسی عمید

تاسه آوردن

(نَشْوْ)

اشتیاق یافتن به شهر و کشور هنگام غربت:
چون فراق آن دو نور بی ثبات
تاسه آوردت گشادی چشمهات.
مولوی.
رجوع به تاسه شود

لغت نامه دهخدا

هدیه آوردن

(فُ گَ تَ)

پیشکشی آوردن. چیزی را به رسم پیشکش به نزد بزرگی بردن: پیش آمد و خدمت کرد و بسیار نثار و هدیه آورده بود. (تاریخ بیهقی). به هرات آمد و فراوان مال و هدیه آورد. (تاریخ بیهقی).
تا مرا بوبکر نام، از شهرتان
هدیه نارید ای رمیده امتان.
مولوی.
شمع و حلوا و یکی جامۀ لطیف
هدیه آورد و بیامد شب الیف.
مولوی.
رج__وع به هدیه شود

لغت نامه دهخدا

کینه آوردن

(دَ گِ نِ شَ تَ)

کین آوردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کین آوردن شود

لغت نامه دهخدا

هدیه آوردن

آیفت آوردن، ارمغان آوردن، چیزی را برسم پیشکش تقدیم کردن تحفه آوردن: (شمع وحلواویکی جامه لطیف هدیه ظورد وبیامد شب الیف) (مثنوی) (تا مرا بوبکر نام ازشهرتان هدیه ناریدای رمیده امتان) (مثنوی)

فرهنگ لغت هوشیار

کینه آوردن

انتقام کشیدن

فرهنگ لغت هوشیار

تاسه آوردن

اشتیاق یافتن بشهر و کشور هنگام غربت

معنی تکیه آوردن - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما